بدون عنوان
سلام عزیزم... امروز که دارم این پستو مینویسم 7ماه از عقد منو و پدر جان اینده گذشته البته نا گفته نماند که بعد 4سال تلاش و انتظار به هم رسیدیم .از قبل با این محیط اشنا بودم و از خاطرهایی که میشد توی این قاب ثبت کرد لذت میبردم...امیدوارم این وبلاگ پر از روزای شیرین و خاطرهای خوبمون بشه و روزی بیاد که با خوندنش انرژی مضاعف بگیریم و به خودمون ببالیم اول از همه چی برای خودمون ارزوی خوشبختی سلامتی موفقیت میکنم و از خدا میخوام قدر این زندگی که روز به روز با گذشت زمان داریم بهش شکل میدیم رو بدونیم و لحظه به لحظه شیرین تر بشه و با موفقیت ببشتری پیش بره تا در آینده پذیرای مهمون نازی از طرف خدا باشیم دوستدار تو:مادرت ...
نویسنده :
مادر
23:51